سایه
شعر از: پونه
هنوز هم گاهی
پشت شیشههای مات که میروم
خیال یکی دو ستاره
سایهروشن مهآلود باغ
یا نجوای دور چشمهای
عطر رویای تو را دارد ...
گاهی همین چند سطر دلتنگی
غمگینتر از هر چه مثنوی فراق
از ترانههای تو لبریز است ...
گاهی میان شعر وُ سکوت
فهم نرگس و خواب زنبق که میپرد،
پاورچینِ پلهها وُ غروب
یاد تو در سینهی من است ...
گاهی به درددلها وُ آب
چشمههای خشکیده میجوشند
گاهی به نقش فرشتهای
شمع نقاشیام بلور میشود ...
این روزهای برفیِ کمرنگ
وسوسهی انتظارم بریده
نه به رویایی میبارم،
نه به خیالی میشکنم ...
این روزها،
با هرچه سواد وُ مشقِ سفر قهرم
این روزها،
دلم برای آشیانهای نمیسوزد
دلم برای گلدانِ مانده در راه،
یا دلشورههای باد نمیسوزد ...
این روزها
خواب حیاط وُ حوض نمیبینم
خواب تختهسیاه وُ ترکه،
خوابِ انار وُ انجیر نمیبینم ...
گاهی دو چشمِ آبی
از لابلایِ پرده وُ شاخهها
تمام روز با مناند
گاهی میان خمیازههای اسفند
ردی از عید وُ آفتاب میآید
گاهی بازی باران وُ پنجره
شیرینتر از حس سایهای،
دلم را سِحر میکند ...
گاهی ...، ولی همیشه
چه عادت خموشی، چه علاقهی باران
جز بهانههای دوریات نیست ...
از وبلاگتان بهره لازم رابرده ایم شما هم به ما سربزنید اگر برایتان ممکن میباشد وبلاگهای من را در لینکستان خود قرار دهید تا زیر سایه شما نسیمی به ما بوزد و بازدیدکنندگان شما گوشه چشمی به وبلاگ ما داشته باشند پیروز باشید به امید روزی که وبلاگهای من باعث شادی و امید شما دوست عزیز شود=>
http://www.dvp.mihanblog.com
کلیک کن تو قلب من
http://www.mamno-13.blogsky.com
ورود 13- ممنوع