ای کاش ورقه های پوسیده ذهنم
از دیواره تنم پایین میریخت .
پرنده ای کوچک
چه آواز حزن آمیزی می خواند
در بستر سپیده صبح
از طلوع روشن نور
بر خاک فنا .
که زنجره را شاید همین امروز بیشتر نباشد
و دشت چه صدای مبهمی خواهد داشت بی صدای او
و طبیعت در خواب خواهد ماند
در حسرت
و من می دانم
که پرنده
هرگز آخرین زنجره را نخواهد خورد تا
دشت را ماتم بر ندارد .
salam dost aziz va Gol khobi wblaget ghashang bood va jaleb tonesty be man sar bezan va az barname haye yaho 7 final be khosos Boot DC Buzz Estefadeh kon va be dostanet moarefy kon montazeret hastam khosh hal shodam behshad bye
نقش این زنجره ها ،
زهر این زنجره ها ،
که مرا می سایند ؛
زجر این زنجره ها ،
که مرا می دانند ،
و به تدبیر خدا می خندند ؛
و صدایی که به من می گوید :
آه ، اکنون هرگز ؛
و خدایی که هنوز هم پیداست ،
لای این زنجره ها ، خاموش است ؛
و مرا می خواند :
برخیز که هر زنجمورهء این گاه به دیدار خدایت می خواند ؛
و چرا اینگونست ؟ :
نقش این دور شده که مرا می خواند ، هر دم از دور نقابی گیرد .
روز خوش mr.wolf
سلام دوست گلم
نیستی کم پیدایی
موفق باشی
سلام میدونی این ارزوی همه ما ست این حرفه که گذشته عبرت اموزند بنظر من همش حسرته و بس