چشمانتظار
شعر از: پونه
نه که آسمان گرفته است
نه که بارانی ببارد
فقط گفتنیهای زیادی مانده بود،
بین چشمان من وُ نگاه این ستارهها
که انگار صورتت را فراموش کردهایم
دیگر چه فرقی میکند
غرش رعد یا آواز پرنده
صورت ماه، همیشه خیس است
نه که من سکوت کرده باشم
برای تر شدن گلبرگ
نسیم صبح هم کافی بود.
دل بعضیها را ببین
که از قلب آینه سربیتر است
دیگر چه فرقی میکند
حملهی رگبار یا غلتیدن شبنم
بیچاره آن ابر، که زمینی ندارد
نه که من از پرواز بترسم
همین پچپچ کبوتران
کلاه کوه وُ هوش دشتها را هم برد
کار دل من که از باران گذشته است
دیگر چه فرقی میکند
وسعت صحرا یا سختی صخره
با یاد تو، نفس هم مردد است.