به خود پناه بردم از خود و در خود فرو مردم از خود .
جای همه شکنجه های زمانه را با دستهایم لمس کردم و تنها آه کشیدم و هیچ نگفتم ، زبانم را به دندان فشردم و در بغض خود هیچ ناسزایی نگفتم و تنها آه کشیدم و دیگر هیچ .
دعا کردم برای همه . . .
و از خدا طلب آمرزش کردم برای خودم.
شروع کردم به شیوه ای جدید . برای خودم و ... شمع روشن کردم ؛ و نیت ...
( هرگز عشق « چیزی به این مرموزی را » در قلب خود پنهان نکنیم .)
سلام
میخواهم دروغ بگویم
آنقدر دروغ
که حالت خراب شود
بیا ببین....